loading...
دنیای عاشقی
لایو بازدید : 3 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)

نزديكه....


پیامبر خدا (ص) می فرمایند: « در آخرالزمان ، زنان خود را شبیه مردان و مردان خود را شبیه زنان می کنند و زنان لباس مردان می پوشند و حیا از آنها گرفته می شود.»
(( وَإِذْ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطَانُ أَعْمَالَهُمْ)) و (به یادآور) زمانی که شیطان، کارهای آنان را در نظرشان زیبا جلوه دهد.


http://muharram92.com
تی شرت محرم

لایو بازدید : 3 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)
اسلام عليكم و رحمت الله و بركاتوووووووووووووووووووووووووووووووووووووووووو

چينين برو بكس ايلامييييييييييييييييييييييي

واي بچه ها من بعد قرني ظهور خودمو اعلام ميكنم

والا باقرخان ما كه خرخوني نميكنيم فقط حوصله نداريم بيايم بعله.

نميدونم كلا مدرسه ميشه و كشش زتتي

راستي برو بچ دلم براتون شده بود نخودي هاااااااااااااااااااااااا والا مديوني فك كني دروغ ميگم

هه هه ميخوام پست فرهنگي سياسي اجتماعي بزارم فلي فلي مون كنن(خخخخخخخخ)

کارمندی به رییس اداره نامه نوشت که اقای رییس حقوق ناچیز و زندگی  سختی دارم.  فشار زندگی بر من و فرزندانم زیاد است. توان پرداخت هزینه ها را ندارم. حتی حداقل هزینه ها را هم نمیتوانم پرداخت کنم. باور کنید از فشار اقتصادی بچه هایم پوست میوه ها و پوست خیار را هم میخورند. نمیخواهم به خلاف دست بزنم. اگر ممکن است راهی برای ارتقا شغلی و حقوقی من پیدا کنید.

فردا رییس   مسول کارگزینی را خواست ودستور اخراج این کارمند را با نام اینکه دغل باز است  را صادر کرد و به او گفت: من تو کتابها خوانده ام که همه ویتامین میوه در پوست اشه . بعد این اقا میگه من ندارم. بدبخت بچه های من اند که پوست موز رو میخورن و میندازن بیرون.




http://muharram92.com
تی شرت محرم

لایو بازدید : 1 سه شنبه 30 مهر 1392 نظرات (0)
Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* /*]]>*/ /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin-top:0cm; mso-para-margin-right:0cm; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0cm; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

روزگاری یک کشاورز در روستایی زندگی میکرد که باید پول زیادی را که از یک پیرمرد قرض گرفته بود، پس می داد.

کشاورز دختر زیبایی داشت که خیلی ها آرزوی ازدواج با او را داشتند. وقتی پیرمرد طمعکار متوجه شد کشاورز نمی تواند پول او را پس بدهد، پیشهاد یک معامله کرد و گفت اگر با دختر کشاورز ازدواج کند بدهی او را می بخشد، و دخترش از شنیدن این حرف به وحشت افتاد و پیرمرد کلاه بردار برای اینکه حسن نیت خود را نشان بدهد گفت: ...

اصلا یک کاری می کنیم، من یک سنگریزه سفید و یک سنگریزه سیاه در کیسه ای خالی می اندازم، دختر توباید با چشمان بسته یکی از این دو را بیرون بیاورد. اگرسنگریزه سیاه را بیرون آورد باید همسر من بشود و بدهی بخشیده می شود و اگر سنگریزه سفید را بیرون آورد لازم نیست که بامن ازدواج کندو بدهی نیز بخشیده می شود،امااگر او حاضر به انجام این کارنشود باید پدر به زندان برود.

این گفت و گو در جلوی خانه کشاورز انجام شد و زمین آنجا پر از سنگریزه بود. در همین حین پیرمرد خم شد و دوسنگریزه برداشت. دختر که چشمان تیزبینی داشت متوجه شد او دو سنگریزه سیاه از زمین برداشت و داخل کیسه انداخت. ولی چیزی نگفت!

سپس پیرمرد از دخترک خواست که یکی از آنها را از کیسه بیرون بیاورد.

دخترک دست خود را به داخل کیسه برد و یکی از آن دو سنگریزه را برداشت و به سرعت و با ناشی بازی، بدون اینکه سنگریزه دیده بشود، وانمود کرد که از دستش لغزیده و به زمین افتاده. پیدا کردن آن سنگریزه در بین انبوه سنگریزه های دیگر غیر ممکن بود.

در همین لحظه دخترک گفت: آه چقدر من دست و پا چلفتی هستم! اما مهم نیست. اگر سنگریزه ای را که داخل کیسه است دربیاوریم معلوم می شود سنگریزه ای که از دست من افتاد چه رنگی بوده است....

و چون سنگریزه ای که در کیسه بود سیاه بود، پس باید طبق قرار، آن سنگریزه سفید باشد. آن پیرمرد هم نتوانست به حیله گری خود اعتراف کند و شرطی را که گذاشته بود به اجبار پذیرفت و دختر نیز تظاهر کرد که از این نتیجه حیرت کرده است.

منبع : وبلاگ روستای علویق


لایو بازدید : 2 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)

چهار شمع به آهستگی می سوختند ، در آن محیط آرام صدای صحبت آنها به گوش می رسید

 شمع اول گفت : من صلح و آرامش هستم ، هیچ کسی نمی تواند شعلهَ مرا روشن نگه دارد من باور دارم که به زودی می میرم

سپس شُعله صلح و آرامش ضعیف شد تا به کلی خاموش شد

شمع دوم گفت : من ایمان واعتقاد هستم ، ولی برای بیشتر آدم ها دیگر چیز ضروری در زندگی نیستم پس دلیلی وجود ندارد که دیگر روشن بمانم

سپس با وزش نسیم ملایمی ایمان نیز خاموش گشت

 شمع سوم با ناراحتی گفت : من عشق هستم ، ولی توانایی آن را ندارم که دیگر روشن بمانم
انسان ها من را در حاشیه زندگی خود قرار داده اند و اهمیت مرا درک نمی کنند
آنها حتی فراموش کرده اند که به نزدیک ترین کسان خود عشق بورزند

طولی نکشید که عشق نیز خاموش شد

 ناگهان کودکی وارد اتاق شد و سه شمع خاموش را دید

گفت : چرا شما خاموش شده اید ، همه انتظار دارند که شما تا آخرین لحظه روشن بمانید

سپس شروع به گریه کرد . . . ولـــی . . . ،

 شمع چهارم گفت : نگران نباش تا زمانی که من وجود دارم ما می توانیم بقیه شمع ها را دوباره روشن کنیم ، مـن امـــید هستم

 با چشمانی که از اشک و شوق می درخشید ، کودک شمع امید را برداشت و بقیهَ شمع ها را روشن کرد


لایو بازدید : 4 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)
كاش ميشد اين بار وقتي كنارمي به جاي لبانم قلبم شروع كند به صحبت .
 بگويد از احساسش ، بگويد از غم دوري ، بگويد از دوست داشتنت و تو آرام بنشيني و فقط گوش كني و
و قلبم آرام بي آنكه خودش را گم كند حرف بزند . از دلنگراني هايش براي توبگويد
از احساش و تو بفهمي كه چرا هر باركنارمي من سكوت ميكنم .
بفهمي وقتي ساكتم نوبت قلبم است او سخن مي گويد.
اما حيف كه تو زبانش را نمي فهمي ، غم صدايش را نمي فهمي .!
چقدر سخت است دوست داشتن كسي كه تمام وجودت را پر كرده اما خودش نميداند.....
مي ترسم !!!
مي ترسم بگويم دوستت دارم وتو دلت پيش ديگري باشد و رهايم كني ،
ترجيح ميدهم نگويم وتا ابد حداقل به تماشايت از دور بي آنكه مال من باشي اكتفاء كنم
تا اينكه بگويم و ديگر هرگز نبينمت .
پس با زبان قلبم فرياد ميزنم دوستت دارم اما حيف كه تو زبانش را نميداني .......!!!!!

لایو بازدید : 4 یکشنبه 28 مهر 1392 نظرات (0)
سلام ، فكر مي كنم از من خسته شدي؟ خوب حق هم داري...من ولي يكه خوردم و

باورم نشد وقتي برايم اس.ام.اس زدي (مي خواستم بگم اگر خط خريدي ديگه شماره ات

را به من نده)....


لایو بازدید : 3 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
 

در پايان مصاحبه شغلي براي استخدام در شركتي، مدير منابع انساني شركت از مهندس جوان صفر كيلومتر ام آي تي پرسيد: «و براي شروع كار، حقوق مورد انتظار شما چيست؟»

مهندس گفت: «حدود 75000 دلار در سال، بسته به اينكه چه مزايايي داده شود.»

مدير منابع انساني گفت: «خب، نظر شما درباره 5 هفته تعطيلي، 14 روز تعطيلي با حقوق، بيمه كامل درماني و حقوق بازنشستگي ويژه و خودروي شيك و مدل بالاي در اختيار چيست؟»

مهندس جوان از جا پريد و با تعجب پرسيد: «شوخي مي كنيد؟

مدير منابع انساني گفت: «بله، اما اول تو شروع كردي.


لایو بازدید : 5 شنبه 27 مهر 1392 نظرات (0)
وزیر امور خارجه گفت:محرمانه ماندن مذاکرات به معنای واهمه داشتن از افشای محتوای آن نیست. اطمینان داشته باشید که هیچ نگرانی در مورد اعلام عمومی آنچه در مذاکرات طرح شد نداریم.



تعداد صفحات : 11

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 112
  • کل نظرات : 1
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 42
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 42
  • باردید دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 42
  • بازدید ماه : 42
  • بازدید سال : 48
  • بازدید کلی : 930